کاش صاحب برسد بنده به زنجیر کند این جوانان همه را در ره خود پیر کند
هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی چشم بر در بُود و دلبر او دیر کند
کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد با نگاهش به دل غمزده تأثیر کند
کاش از روی ترحم گذرد بر دل من خود بسازد دل ویرانه و تعمیر کند
کاش صاحب نفسی همدم این خسته شود که ز گرمی لبش مسأله تغییر کند
چند سالی است که از هجر رخش می گِرییم کاش با نیمه نگه از همه تقدیر کند
کاش با آن قلم عشق شبی نام مرا در میان صُحُف فاطمه تحریر کند
کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم با همان لحن علی نغمه تکبیر کند
کاش جز مجلس او جای دگر پا ننهم تا فقط مجلس او جان مرا سیر کند
بر گرفته شده از:
www.bimarefat.ir
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
,
:: برچسبها:
صاحب ,
قلم ,
عشق ,
خدا ,
جان ,
زهرا ,
ویرانه ,
جوان ,
پیر ,
حرم ,
فاطمه ,
:: بازدید از این مطلب : 761
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27