
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: چرا می خندی؟
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: مگر چه کرده ام؟
گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.» پرسیدم: پس تو چه کاره ای؟
پاسخ داد: "هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد"
بر گرفته شده از:
ژورنالیست.پرسیان بلاگ.ای ار
:: موضوعات مرتبط:
فراماسونری و هم پیاله ها ,
,
:: برچسبها:
شیطان ,
ابلیس ,
لبخند ,
جنگ ,
:: بازدید از این مطلب : 979
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22