نوشته شده توسط : داش حسین

رقصيده‌اي ميان بلم با سكوت رود
با گريه‌هاي يخ‌زده شمع يادبود
با نيلي هميشگي آسمان شب
نزديك نخل‌هاي بلندي كه سر به دود....


وقتي ستاره با نفست مستجاب بود
وقتي كه چشم‌هاي زمين غرق خواب بود
وقتي كه دست‌هاي تو در آسمان شب
همچون زلال روشن امواج آب بود



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: قصه مادر بزرگ , مادر , مادر بزرگ , قصه , داستان , شعر , نوحه , شاعر , حمید , شرقی , حمید شرقی ,
:: بازدید از این مطلب : 611
|
امتیاز مطلب : 113
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 21 / 9 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 29 صفحه بعد