نوشته شده توسط : داش حسین

سنگریزه کوچک مقابل کوه بلند ایستاد و گفت : ای کوه بزرگ ، لطفا مرا جزیی از وجودت کن که سخت تنهایم و باعث شکوه تو خواهم شد . کوه خندید و با تکبر گفت : تو سنگریزه نادان چه تاثیری بر عظمت من خواهی داشت ؟
سنگریز های سطح کوه از گفته اش دلخور شدند و یکی یکی از کوه جدا گشتند ... دیری نپائید که از کوه بلند تنها خاطره ای در ذهن دشت باقی ماند ...

 بر گرفته شده از:

ژورنالیست.پرسیان بلاگ.ای ار

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: داستان , تکبر , غرور , سنگریزه , کوه , خدا , پند ,
:: بازدید از این مطلب : 922
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 22 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

۱- سیگار کشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدیدی رو کسب کنید !



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: سیگار کشیدن , فواید , خاصیت , راحت شدن ,
:: بازدید از این مطلب : 730
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 18 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

زاهدی گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت:تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
 
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم  چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

 برگرفته شده از:

داستانک.کام

 



:: موضوعات مرتبط: بزرگان , شعر , ,
:: برچسب‌ها: چهار سخن تکان دهنده , زاهد , مست , زن , زیبا , خالق , کودک , داستان , پند , حکمت ,
:: بازدید از این مطلب : 837
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 12 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

خدايا! اين دل شكسته را جز دستهاي مهربان تو درماني نيست واين دست بسته را جز از ابر احسان تو باراني ، نه. خدايا ! اين جگر سوخته...



:: موضوعات مرتبط: قرآن , شعر , ,
:: برچسب‌ها: خدایا , محتاج , الله , پناه من , رب , کرم , بزرگی ,
:: بازدید از این مطلب : 1014
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : 7 / 8 / 1384 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داش حسین

شعری در مورد شهیدان

(تقدیم به سید اهل قلم آوینی)


به سوی جبهه می رفت ونگاهش سوی مادربود/
وداعی کرد طولانی که گویی بار آخر بود

و او می رفت آهسته به سوی خاکریز عشق/
وجبهه از حضور او پر از احساس باور بود

دو چشمش خیس از اشک و دلش لبریز از احساس/
میان جمع بود اما دل او جای دیگر بود

عجب حال عجیبی داشت آن شب در دل سنگر
و او آماده پرواز مثل یک کبوتر بود

زمان حمله نزدیک و همه آماده رفتن/
نوای کاروان آن شب پر از الله اکبر بود

چپیه روی دوش او به سر سربند یا حیدر/
و او در کارزار جنگ چو سربازی دلاور بود

زمین دریایی از خون شد،زمرگ لاله های سرخ/
و او مانند یک ماهی به شط خون شناور بود

که ناگه ترکشی خورد و تبسم کرد و پرپر شد/
از او در ذهن من باقی، همان لبخند آخر بود

( شعر از حسین وکیلی زارچ)



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: برچسب‌ها: شهیدان , آوینی , قلم , سید اهل قلم , سید شهید , عشق , خاکریز , خون , لبخند , سرخ , ترکش , دریا , سرباز , سربازی ,
:: بازدید از این مطلب : 928
|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 30 / 7 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد